سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط لیلی در 89/6/31:: 4:2 صبح

در مسیر بازگشت از کلیسا ، جک از دوستش ماکس می پرسد: « فکر می کنی می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید ؟ » ماکس جواب می دهد: « چرا از کشیش نمی پرسی؟ »

 جک نزد کشیش می رود و می پرسد: « جناب کشیش ، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم ، سیگار بکشم ؟ » کشیش پاسخ می دهد: « نه ، پسرم ، نمی شود . این بی ادبی به مذهب است . »

جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند . ماکس می گوید: « تعجبی ندارد . تو سئوال را درست مطرح نکردی . بگذار من بپرسم . »

ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: « آیا وقتی در حال سیگار کشیدن هستم می توانم دعا کنم ؟ » کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد : « مطمئناً، پسرم »

پوزخند


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط لیلی در 89/6/28:: 3:48 عصر

چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها

چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است

یه جایی این داستان رو کمی مفصل تر از چیزی که الان اینجا می نویسم خوندم : یه روز یه دختر کوچولو وقتی می بینه خواهرش سر و ته سوسیس رو میزنه و بعد اونو سرخ می کنه ازش می پرسه چرا داری این کارو می کنی ؟! خواهره می گه نمی دونم ! من می بینم مامان همیشه همین کار رو  میکنه و من ازش یاد گرفتم . دختره می ره از مامانش می پرسه شما چرا سر و ته سوسیس رو می زنی ؟ مامانه می گه نمی دونم دخترم ! من از مامانم این کار رو یاد گرفتم . دختر کوچولو می ره و از مامان بزرگش میپ رسه شما چرا سر و ته سوسیس رو می زنی و بعد سرخش می کنی ؟! مامان بزرگه می گه : عزیزم من یه ظرف دارم که همیشه توی اون سوسیس سرخ می کنم ، چون ظرفم کوچیکه همیشه مجبورم سر و ته سوسیس رو بزنم !!!!!


داستان خیلی از کارهای ما هم شاید همین باشه . حالا می خوام یه مثال بزنم . شاید خیلی از ما وقتی می خوایم برنج یا ماکارونی بپزیم اول آب رو بذاریم تا جوش بیاد و بعد برنج و ماکارونی رو بریزیم توی قابلمه . در حالی که اگه مامانهای ما یا مادر بزرگ هامون این کار رو می کردن یه دلیل داشته و اون هم نوع برنج و ماکارونی بوده که اون موقع استفاده می کردن . الان ماکارونی ها مثل لاستیک می مونه و هیچ طوری نمیشه اگه شما از همون اول ماکارونی رو بریزین توی قابلمه و بعد روش آب بریزین و زیر قابلمه رو روشن کنین . همینطور برنج های خارجی و یا ایرانی های درجه 1 . حالا اگه برنج تون از نوع نیم دانه یا برنج هایی باشه که زود له میشه و یا ماکارونی تون از نوع اعلا نباشه خب داستان چیز دیگه ست . ولی اگه همیشه برنج دونه بلند می خرید ، یا همیشه ماکارونی هایی با مارک های مطمئن استفاده می کنید دیگه نیازی نیست کلی وقت خودتون و انرژی سوخت رو حروم کنید . این روش رو تجربه کنید . من بهتون اطمینان می دم که غذاتون خراب نمی شه !


 حالا می خوام یه دستمال بسیار عالی به اسم ناژه رو  بهتون معرفی کنم که اگه تا حالا نداشتین حتما در اولین فرصت یکی تهیه کنید . عکس اش رو در ادامه مطلب می ذارم . می تونید اون رو از سوپرمارکت های بزرگ تهیه کنید . این دستمال در دو نوع «مخصوص شیشه » و « برای همه ی سطوح » موجوده . اونی که مخصوصی شیشه ست فوق العاده ست و شما را از هر نوع شیشه شور و مواد شوینده ی دیگه بی نیاز می کنه . از اون می تونید برای تمام سطوح براق مثل آینه ،‏ کابینتهای فلزی ، کفپوش ، تلوزیون و مانیتورهای ال سی دی که با هیچی تمیز نمی شن و هر چیز دیگه ای که قراره برق بزنه استفاده کنید .

شعر بالا هم هیچ ربطی به پست نداره . فقط ازش خوشم اومد گفتم بذارم اینجا شما هم لذت ببرید . بر خلاف ادعاهای قبلی م اعتراف می کنم که اینجا نه تنها خانومانه ست بلکه بسیار هم  «فول خانومانه » ست !!! و اتفاقا بنده هم بسیار خرسندم از این موضوع !  

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط لیلی در 89/6/26:: 1:5 عصر
ما هنوز در عصر حجر زندگی می کنیم . جای شما خالی روی درخت می خوابیم و این درخت خواب شدن مان به لطف شیرین پسر قند عسل مان است که در فرهنگ لغات ایشان تخت و درخت مترادفند !
کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط لیلی در 89/6/24:: 6:0 عصر

من ؛ این مردا هم که تا یه آرایش مفصل نکنیم اصلا متوجه نمی شن !

یه سایه ی حسابی ،‏ یه خط چشم پررنگ ، یه رژگونه ی تابلو ، یه رژلب قرمز 

اون ؛ تازه ادعاشون هم می شه آرایش ملایم دوست دارن !

من ؛

اون ؛


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط لیلی در 89/6/23:: 12:48 عصر

می گه ؛ اینا برای ما تره هم خورد نمی کنن . می گم ؛ جون من تو خودت تا حالا تره خورد کردی که ببینی چه کار سختی یه ! باور کن به این راحتی هام نیست که تو می گی . باید کلی اشک بریزی !


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط لیلی در 89/6/18:: 8:0 صبح

سالهای اولی بود که روزه می گرفتم . روز آخر ماه رمضان اعلام کردند که امروز عید فطر است . خانه ی آقابزرگ بودیم . با دختر عمه اولین خوراکی که دم دستمان رسید ا گذاشتیم توی دهان مان که یک وقت خدای نکرده مرتکب فعل حرام نشده باشیم . عمه که آمد پریدیم دم در و اعلام کردیم که امروز عید است و پرسیدیم که عمه چیزی خورده یا نه ؟ عمه خیلی خونسرد گفت که چیزی نخورده است . داشتم از تعجب شاخ در می آوردم  و هی با خودم فکر می کردم که چرا عمه چیزی نمی خورد تا روزه اش باطل شود !!! . سالها بعد فهمیدم که الاعمال بالنیات یعنی آن روز عمه همین که خودش می دانسته دیگر روزه نیست کفایت می کرده برای باطل شدن روزه اش .

...

خداوندا بر من ببخش قضاوت های از سر نادانی ام را ! ... آمین

____________________________

عـیدتـون پـیـشـاپـیـش مـبـارک


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط لیلی در 89/6/2:: 6:50 صبح

 1) جرمش زنای محصنه است و قتل همسر . یکی از این چادرهای سرمه ای رنگ مزین به نشان دادگستری بر سرش انداخته و روی اش را چنان تنگ گرفته که جا دارد انسان از غصه دق کند . از غصه ی حرمت از دست رفته ی چادر ...

روزانه در دادگاه های کشور اسلامی ما زنهایی پای میز محاکمه می روند که : دزد اند ، قاتل اند ، توزیع کننده ی مواد مخدرند ، زناکارند ،  کودک آزاری کرده اند ، جاسوس اند ، ... و چون همه ی اینها هستند محکوم اند به ؛ چادر سر کردن !!! ظاهرا مجرمین زن برای حضور در دادگاه موظف اند چادر بر سر کنند . این قانون برای مجرم هاست ! نه برای وکیل و شاهد و خبرنگار و شاکی و خانواده ی متهم و شاکی !! فقط برای مجرم ، گویی چادر بر سر داشتن هم قسمتی از مجازات است ! اینها حتی اگر در زندگی قبل از محکومیت شان هم چادری بوده اند باید به محض دستگیری به عنوان اولین مجازات چادر را از سرشان کشید ، نباید اجازه داشته باشند از ستار بودن چادر سوءاستفاده کنند . اینها لکه های ننگ جماعت چادری هستند . ما یک جماعتیم ، یک جامعه ، یک تیم بزرگ که چادر ما را به یکدیگر وصل کرده است .

 2) هیچ تعلق خاطری به چادر ندارد . چادر همیشه برایش یادآور خاطرات تلخ است ، یادآور مرگ عزیزان اش ، دوستان اش ، اقوام دور و نزدیک اش . فقط برای شرکت در مراسم سوگواری آن را بر سر می کند . حالا یک خاطره ی تلخ و عذاب آور دیگر هم به خاطرات چادری اش اضافه شده ! ملاقات پشت میله های زندان . چادر را با نفرت بر سر می کند و می رود زندان . می رود تا این بار رخت عزا برایش بشود رخت ملاقات . به زندان که می رسد این پارچه ی سیاه شوم بدشگون را از کیف بیرون می کشد و با اکراه بر سر می کند . وقت خروج هم با نفرت مچاله اش می کند و می اندازد درون کیف اش . تا ملاقات بعدی ، یا عزای بعدی !!!

3) ملتمسانه و خواهشانه و عاجزانه و حقیرانه ، نـــــــــه ! ... مقتدرانه و شجاعانه و محکم و استوار و طلبکارانه می گوییم : حق ندارید با آبروی چادر ما بازی کنید !

این پست در پاسخ به فراخوان تعداد زیادی از وبلاگ نویسهای چادری نوشته شده است ، شما هم دعوتید به نوشتن ، هر پست به منزله ی یک امضا ست ! لطفا دریغ نکنید امضاهای تان را !

 چادرم را لگد نکنید !

دعوت به اعتراض ! 

 


کلمات کلیدی :