اومدم توی هال یه نگاه انداختم دیدم واااااااااای
داشتم با خودم فکر می کردم بازار شام که می گن قطعا یه چیزی بهتر از وضعیت الان خونه ی ماست . چادر و روسری م رو گذاشتم روی مبل . دو تا بالش رو هم از روی زمین برداشتم و انداختم روی اونا .
زیــــــــــــنگ !
کیه ؟!
صدای بچه ها : ماییم !
مشغول جمع کردن بند و بساط هال شدم . دیدم همراه صدای بچه ها صدای یه مرد هم میاد .
بله ؛ پدر شوهر همراه خواهر شوهر محترم و دو پسر بزرگوار خودم وارد خونه شدن ! حالا دیگه هی مرتب کن . مگه فایده داره . نداره !