ـ وقتی ابتدایی و راهنمایی بودم بعضی روزا که می خواستم از مدرسه بیام خونه پیش می یومد که یکی از بچه ها می گفت : من می رم خونه ی خواهرم . اونوقت من انقدر حسودیم می شد که نگو . فکر می کردم چقدر کیف داره که آدم یه خواهر داشته باشه که خیلی از خودش بزرگتر باشه ? ازدواج کرده باشه و خونه داشته باشه ? بعد اون بره خونه ش .
ـ واقعا ؟! چه جالب ! یعنی الان به آرزوت رسیدی ؟!
از دانشگاه اومده بود خونه ی ما . به دوستاش گفته بود : من می رم خونه ی خواهرم !