آخرین سفارشی که کار کرده بودم "احسنوا ان الله یحب المحسنین" بود. کارت سفارش را به صورت یک نی نی که شیشه شیرش کنار دستش گذاشته شده درست کردم. برای خودم یک کارت در سایز بزرگ درست کرده بودم. آن را روی تخته چسباندم و به بچه ها گفتم این نی نی آمده از ما تشکر کند که آن روز شیشه شیرش را به او رساندیم. کارت های بچه ها توی یک جعبه بود. بدون این که در جعبه را باز کنم جعبه را تکان دادم و گفتم چند تا نی نی توی این جعبه گیر کرده اند ما باید سفارش های قبلی را بخوانیم که در جعبه باز شود و نی نی ها بیرون بیایند. چند دقیقه ای را از همین طریق به تکرار آموزش های قبلی گذراندیم و بعد در جعبه باز شد و هر نی نی رفت پیش یکی از بچه ها.
برای جلسه ی آخر خانم نوری پازل فومی در نظر گرفته بود که بدهیم به بچه ها. من هم شعر مربوط به هر کدام از بچه ها را روی یک کارت که تصویر یک نی نی هم داشت نوشته بودم، که همراه پازل و یک شکلات مدادی به بچه ها داده شد.
توی یک بطری آب معدنی شربت پرتقال سن ایچ درست کرده بودم و با خودم برده بودم. جلوی هر کدام از بچه ها یک لیوان گذاشتم و یک نی هم دادم دست شان. بعد، از آن ها خواستم شربت شان را بدون کمک گرفتن از دست ها، بخورند. این کار صرفا برای شادی کردن در کلاس بود و هدف خاصی را دنبال نمی کردم. البته استفاده نکردن از دست ها نیاز به مهارت دارد که چون فعالیت را ساده در نظر گرفته بودم همه ی بچه ها توانستند این کار را انجام بدهند غیر از حدیث که تازه به کلاس ما آمده بود و گفت نمی تواند این کار را انجام بدهد. من هم یک لیوان و یک نی به مادرش دادم و گفتم حدیث می تواند در خانه این کار را با نوشیدنی های مختلف انجام بدهد.
از آن جایی که جلسات آخر، آموزش نداشتیم و بیشترِ وقت را می خواستم به تکرار بگذرانم، زمان به شکل وحشتناکی کش می آمد. ما هم به بچه ها دکمه و قاشق و چنگال یک بار مصرف و چوب بستنی و چند جور خرت و پرت دیگر که پشت شان آهن ربا چسبانده بودیم دادیم که بروند برای خودشان صفا کنند و ما هم نفسی تازه کنیم! هووووفــــــــــــ!
دیدن عکس های بازی بچه های کلاس ما را از دست ندهید!
یک عالم نی نی هم می توانید از این جا بردارید برای مصارف گوناگون! :دی