سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط لیلی در 90/11/24:: 8:7 عصر

امروز دومین روز بود. خوب بود. داره بهتر هم می شه. فردا یه شیوه ی توپ می خوام به کار ببندم برای تکرار سوره ای که بچه ها باید حفظش کنن. اول فکر می کردم همه چی کسل کننده و رو به پسرفته  ... حالا می بینم بچه ها واقعا عاشق تنوع هستن و چیزی که اون جا وجود نداشته تنوع بوده...

البته مقصر مربی ها نیستن. مربی ها فوق العاده ن... مشکل نبودن امکانات و آموزش درسته.

با بچه ها رفتم تو اتاق بازی و با هم بازی کردیم. مسابقه گذاشتم براشون. داشتن از خوشحالی پس می افتادنپوزخند!!! همه ی بچه های اتاق بازی کم کم اومدن تو بازیِ ما. لگوهاشون رو رها کردن، الاکلنگ شون رو رها کردن و اومدن مسابقه ی سرسره بازی. دو تا سرسره ی آپارتمانی دارن. دو تا رو گذاشتم بغل هم و به بچه ها گفتم تو صف بشینن. اول شلوغ می کردن ولی وقتی مصمم بودن من رو دیدن ناچار شدن با کمال میل نظم رو رعایت کنن که زودتر نوبت شون بشه. دو تا دوتا م آوردم شون از صف بیرون. باید می نشستن روی سرسره و با چشم بسته می اومدن پایین. همه یه دور بازی کردن. وقتی گفتن "خاله از اول، خاله از اول" دیدم خوبه کمی تنوع به کار بدم! گفتم خب این دفعه چشما بسته دستا روی گوش!!! باید بدون استفاده از بینایی شون و بدون کمک گرفتن از دست هاشون از سرسره سُر می خوردن پایین... سرسره ها خیلی کوتاه هستن. می دونستم خطری براشون نداره ولی فکر نمی کردم اون بچه های سه چهار پنج ساله حاضر بشن با شجاعت بدون این که لای چشم شون رو باز کنن خودشون رو رها کنن روی سرسره!. کلی خندیدن بچه ها. خیلی خوش گذشت. به همه مون خوش گذشت.

تو همین دو روز کلی خاطره پیدا کردم و تجربه به دست آوردم! این فقط یه قسمت خیلی کوچیکش بود. شاید این جا بنویسم شون.  ببینم خدا چی می خواد. محیط امن این جا رو دوست دارم. بلاگفا با همه ی وابستگی ای که بهش دارم گاهی وقت ها دست و پای منو می بنده.. بدجوری هم می بنده! نمی ذاره بچه باشم!

.....

 پاورقی بعد اضافه شد؛

روشی که برای تکرار سوره گفته بودم این بود:

چوپان راستگو!!

یه چوپان 6 تا از بره هاش رو گم کرده بود. یادش اومد که بلده قرآن بخونه. شروع کرد به خوندن سوره ی فلق. با خوندن هر آیه یکی از بره هاش پیدا می شد. (البته الان مختصرش کردم و نوشتم. خیلی مفصل تر از این بود داستان چوپان راستگو!!)

من و بچه ها با صدای بلند همراه چوپان آیه های سوره ی فلق رو می خوندیم و بعد از خوندن هر آیه یکی از بره ها می چسبید به تخته ی کلاس.

تصویر چوپان و بره ها پرینت شده، روی مقوا چسبانده شده، بعضی از قسمت هاش با ماژیک رنگ شده، چسب 5 سانت روی اون ها کشیده شده و دورش قیچی شده. پشت اون ها هم آهن ربا چسبانده شده.

مدیونید اگه فکر کنید هیچ جای دنیا توی هیچ بازاری همچین چیزی رو می فروشن ها!!!. بنده با عرق جبین این ها رو درست کردم!