سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط لیلی در 91/3/29:: 7:21 عصر

یادتان هست که جلسه ی چهارم، بعد از کلاس با مادرها جلسه داشتیم؟. توی همان جلسه من به مادرها گفته بودم لیستی از کارهایی که می خواهند بچه ها در خانه انجام دهند و لیستی از کارهایی که نمی خواهند بچه ها انجام بدهند تهیه کنند و برای من بیاورند. بعد از اینکه لیست ها را تحویل گرفتم بیشترین شکایت ها مربوط به : پرخاشگری و زود از کوره در رفتن، ایراد گرفتن به غذا و کامل نخوردن آن و مرتب نکردن وسایل شخصی و جمع نکردن اسباب بازی ها بود. برای آخرین تدریسِ خرداد ماه سفارش " وبالوالدین احسانا" را در نظر گرفته بودم. وارد کلاس که شدم بعد از سلام و احوالپرسی های معمول و حضور و غیابِ غیرمعمول!! از بچه ها چند سئوال کلیدی پرسیدم!. مثل اینکه؛ چه کسی در خانه به پدر و مادر کمک می کند و چه کسی اسباب بازی هایش را جمع می کند و این جور سئوال ها ...

مسلم است که همه ی بچه ها خیلی ماه و فرشته بودند و مامان ها همه دروغگو!جالب بود. جواب همه ی پرسش ها مثبت بود. بچه ها با صدای بلند می گفتند: من من من من !!!!. من هم مدل سئوال ها را عوض کردم که مامان ها تبرئه شوندبلبلبلو!. کی همه چی رو تو اتاقش ریخت و پاش می کنه؟باید فکر کرد!

- من من من من!

بعد از این که کمی با هم خوش و بش کردیم به بچه ها گفتم: امروز یک مهمان داریم و با آداب و رسوم خاص خودمان در جعبه را باز کردیم. از توی جعبه یک عدد کتاب " سامان (در عادت های خوب) " بیرون آمد. این کتاب شامل قسمت های مختلفی بود که کارهای مطلوب مامان و باباهامدرک داشتن را به روشی غیر مستقیم به بچه ها یادآوری می کرد. کارهایی مثل مسواک زدن، مرتب کردن لباس ها، شستن دست ها با آب و صابون قبل از غذا، ....

به پیشنهاد خانم نوری، حین تعریف کردن قصه ی سامان، سفارش های تدریس شده را هم با بچه ها مرور کردم. مثلا وقتی سامان همراه پدرش به آرایشگاه رفته بود چون سفارش العجله الندامه را می دانست عجله نمی کرد و نمی گفت: «زودتر! زودتر! خسته شدم» چون می دانست با این کار ممکن است آقای آرایشگر عجله کند و موهای سامان خراب شود یا قیچی صورت او را زخمی کند. همه ی سفارش های آموزش داده شده را همراه با شعرهای شان هر طور بود به داستان سامان چسباندمنکته بین، چون سامان همه ی سفارش ها را می دانست و به آن ها عمل می کرد! بووووس

کلاس را به دو گروه تقسیم کردم. پسرها در یک ردیف به شکل اتوبوس و دخترها هم به همان صورت در ردیف دیگر نشستند. حالا باید شعر مربوط به سفارش " وبالوالدین احسانا" را، پسرها با صدای "بابا" و دخترها با صدای "مامان" می خواندند. با اینکه پسرها باید صدای ضمخت تری از خودشان در می آوردند ولی به دلیل پسر بودن و بی نظم بودن و در عوالم خود سیر کردن فقط از دو نفرشان صدا در می آمد؛ امیر و محمدحسام!. آن وقت گروه دخترها که قرار بود صدای مامان در بیاورند با آن صداهای ناز و ظریف که حالا مامانی تر هم شده بود، زورشان به پسرها می رسید!.

اصولا خانم ها با انگیزه تر هستند همیشه!. زیادی همه چیز را جدی می گیرند. یک بنده خدایی می گفت "مذکر" یعنی کسی که مدام باید به او تذکر داده شود!، این معنای لغوی عبارت مذکر است. در حالی که مونث هیچ معنایی غیر از مونث ندارد. مونث یعنی مونث.

مُردیم بس که به این مذکرهای چهارساله تذکر دادیم!. هوووف!جالب بود