چند وقتي بود مهمونت نشده بودم زينب جان.
حتما به قول خودت برکات اين اتفاق بي حساب هست.
اون گريه اي رو هم که نوشتي خيلي خوب توصيفش کردي.
گريه ي تلخي که در انتهاش يه جور شيريني ِ وصف نشدنيه.
مراقب خودت باش

وووووووووووووووووووووووووووووووووواي...
من الان خوندم.خيلي ناراحت شدم.عززززززززززززززززززززززيزم....نمي دونم چي بگم!

سلام دوست عزيزم
خدا رو شکر که خوبيد و همچنان مقاوم و شاکر.

از خواندن پستهاي قبل انقدر خوشحال شدم که يه خانواده مومن و مذهبي دارن باز هم بچه دار مي شن که نگو اما الان جاي همه اون خوشحالي را ناراحتي گرفت. اما الحمدلله که خودت اهل معرفتي و نياز نيست من براي دلداري چيزي بگويم. ان شالله نتيجه همه امتحانات زندگيت سربلندي و موفقيت باشد. مواظب خودت باش خواهر جان .

سرت سلامت عزيزم .ان شا الله که سلامتيت رو هرچه زودتر بدست بياري.البته اين موضوع خيلي مرتبط نيست ولي بگم بد نيست که يه آقايي در زندگي پشت سر هم مشکل پيدا ميکرد و فرد مومني هم بود رفت پيش يکي از عرفا و مشکلش رو مطرح کرد .اون آقا يه توجهي کرد و بعد بهش گفت تو ذکر لا اله الا الله رو زياد ميگي .اين ذکر مخصوص افراد خاصيه وکسي که مداومت کنه براين ذکر خدا هرچي رو که بين اون وخودش مانع باشه بر ميداره .وبهش گفت که بجاي اين ذکر صلوات زياد بفرست .گره از مشکلت باز ميشه .گاهي ما عبادات خاصي انجام ميديم که مخصوص افراد ويژه ايه .انگار نابلد رو يه دکل فشار قوي برقکاري مي کنيم .شايد هم اصلا ربط نداشت ببخشيد .نمي دونم چرا ياد اين داستان افتادم.

خيلي ناراحت شدم، ولي خوشحالم که خودت راحت پذيرفتي،
صبر بر اينجور مسايل (صبر بر مصيبت)خيلي آدم رو رشد ميده خيلي.

ليلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
خدا رو شکر وقتي حالتو پرسيدم گفتي خوبي
خدا رو شکر ک تسليمي و قبول کردي...
کاش ميگفتيد بهشون...

...:(