پس چرا ليلي مجنوني نموند؟!
منم با خودم فكر كردم ديدم خيلي بچه هاي اين مهد رو با خانم مربي شون دوست دارم! :)
سلااااام ليلي جان
باور کنين اومده بودم و همش رو خونده بودم. البته الا پست آخر که حالا خوندم
عکس پستاي آموزشيتونو براي خودم سيو کرده ام براي يه روزي که شايد دوباره درگير مهد شدم و البته شايد هم براي بچه ي آينده م :دي
وقتي نوشته هاتونو مي خونم فقط هي با خودم مي گم عجب فکري عجب خلاقيتي. بعد فکر اون وقتايي رو مي کنم که مهد بودم و اگه اين چيزا رو بلد بودم چي مي شد.
يه چيز ديگه رو هم بايد اعتراف کنم در مورد شما و اون: برکت وقتتونه. چقدر وقتتون کشداره. به کاراي زيادي مي رسين. خيلي خوبه. کاش منم ياد بگيرم خوب از وقتم استفاده کنم
خب فعلا ياعلي
راستي راستي
اون شعرايي که براي بچه ها گفته بودين عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالي بود در حد لاليگا. خوش به حال شاگرداتون (گل)
خلق را تقليدشان بر باد
سلام خانم گل خدا قوت کارتهاي زيبايي ست
يه ايميل براتون فرستادم در خصوص جمله بالا و همين داستان چوپان و بره هاش که ميخواستم نظرتون راجع به اين بدانم که شما به اين مسئله تاچه حد معتقد هستيد و اين يک داستان است يا واقعيت ؟
سلام عليکم و عيدتان مبارک.
فقط قصه ي چوپان راستگو را نشنيده بوديم که بحمدالله شنيديم!