آنها که مي مانند ...
هميشه يک روز رفته اند ...
تا که امروز مانده اند ...
شايد رفته اند تا سقف آرزوهايشان را بلند کنند ...
شايد براي ارزش لبخندي کوتاه ...
شايد براي آويختن پنجره اي زيبا ...
و شايد براي خوشبختي ...
خوشبختي مگر چيست ...؟
جز تک تک ثانيه هاي زيبا از زندگي که تو را ...
غرق لذت مي کند ...؟
گاهي بايد رفت ...
تا بتوان ماند ...[گل]
بعد از مادر
چـ کسے جرئت دارد
بـ زينب بگويد:
غم ِ آخر ات باشد؟!
سيد محمد رضي زاده
من دهم اين ماه 31 ساله شدم وحشتناکه نه
ميبيني حال و روزمو
آخي ماماني... پير شدي رفت مادر:ددددددددددي
ما رو بگو:))
سلام وب خوبي داري پس چرا خاطراتتون که ناراحتتون ميکنه ازش چيزي ننوشتيد
اگه دعوت منو قبول ميکنيد شما رو به وبلاگم دعوت کنم البته يه دعوت صميمانه مطالب زديم اميدوارم براتون مفيد بيافتد در پايان اگه سوالي داشتيد در خدمتيم منتظرتونم دورباره بهتون سر ميزنم