• وبلاگ : 
  • يادداشت : اي حسرت عمري كه به هر حال هدر شد !
  • نظرات : 2 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    آنها که مي مانند ...

    هميشه يک روز رفته اند ...

    تا که امروز مانده اند ...

    شايد رفته اند تا سقف آرزوهايشان را بلند کنند ...

    شايد براي ارزش لبخندي کوتاه ...

    شايد براي آويختن پنجره اي زيبا ...

    و شايد براي خوشبختي ...

    خوشبختي مگر چيست ...؟

    جز تک تک ثانيه هاي زيبا از زندگي که تو را ...

    غرق لذت مي کند ...؟

    گاهي بايد رفت ...

    تا بتوان ماند ...[گل]


    بعد از مادر

    چـ کسے جرئت دارد

    بـ زينب بگويد:

    غم ِ آخر ات باشد؟!

    سيد محمد رضي زاده


    من دهم اين ماه 31 ساله شدم وحشتناکه نه

    ميبيني حال و روزمو

    پاسخ

    خدا به داد من برسه !
    حس خوبيه اين حست ، آدم رو به حرکت واميداره ...

    تولد چند ماه ديگه ات مبارک :دي


    آخي ماماني... پير شدي رفت مادر:ددددددددددي

    ما رو بگو:))

    فکر ميکني هدر رفته! اتفاقا خيلي هم برکت داشت... جووني تو يوسفت، حسامت ... به اونا نگاه کن...
    حالا ميري 30 ديگه، زياد هم ناراحت نباش، تا 35 سن جواني هست :)

    سلام وب خوبي داري پس چرا خاطراتتون که ناراحتتون ميکنه ازش چيزي ننوشتيد

    اگه دعوت منو قبول ميکنيد شما رو به وبلاگم دعوت کنم البته يه دعوت صميمانه مطالب زديم اميدوارم براتون مفيد بيافتد در پايان اگه سوالي داشتيد در خدمتيم منتظرتونم دورباره بهتون سر ميزنم


    پاسخ

    خاطره ي ناراحت كننده اي نبوده !
    واقعا! من از الان ناراحتم که 5 سال ديگه 30 ساله ميشم... همين سن زير30 رو دوست دارم، جواني ، شادابي ، طراوت ،زيبايي...