دردناکه .گريه ام گرفت .من بچه اولم .باسختي هاي مربوط به خودش...
خوهرهايم که ازمن کوچکترند خاله شده اند اما من ...
شايد خنده دار باشد ولي گاهي به بچه هايشان فکر ميکنم.
تا دلت بخواد اين حسو تجربه كردم. معركه اس. الحمدالله خواهرهايي دارم بهتر از برگ درخت و من كوچيكه هستم!
آخه
ياد حرف دوستم افتادم
ميگفت من کوچيک بودم که خواهرم ازدواج کرد صبحها ميرفتم دم در خونشون زنگ ميزدم شوهرش در و باز ميکرد ميگفتم اومدم آبجيم و ببرم!
خوش به حالش
ما كه ازين حسا نداشتيم
سلام
من الان خيلي خوبم سيدها منو خوب کردن
خيلي قشنگ بود.خوش به حال خواهرتون.
اونقدر قشنگ بود نوشته کوتاهت که ذوق کردم
فکر کنم بهش مي گن ميني مال
به هر حال عالي بود
من هم به روزم
منم اين حس رو داشتم و به احترام اين حسم يه بار از دانشگاه دوبرابر راه رفتم که رفته باشم خونه ي خواهري که همه اش 2 سال از من بزرگتره و 2 سال زودتر ازدواج کرد!
اعتراف مي کنم حس خوبيه ! حتي الان که من ميرم يا اون ميا( با اينکه خيلي کم پيش مياد) اما حس خوبيه !!!
منم خيلي دوست داشتم
اما
نه اينكه برم خونشون
براي اينكه
كارهامو انجام بده ُ مشق هام رو بنويسه :دي
لي لي!
ميشه يه قالب بموني؟! :دي