خدااااااااااااا از دست اين جوابها! شايد! يعني چي؟ يعني آره ديگه، چرا ميپيچوني؟
البته خيلي هم مهم نيستها!
فکر کنم راهکار خيلي خوبي بود.
بعد مي گفتن که قرار نيست مادر کنارش باشه تا تکليف انجام بده. بايد مثل کتابخونه مادر نقش مسوول کتابخونه رو داشته باشه که فرد بعد ازاين که خودش کلي دنبال کتاب گشت و به نتيجه نرسيد، به سراغ کتابدار مي ره نه اين که کتابدار بياد سراغش بعد هم کتابدار فقط راهنماييش مي کنه
اين راهکار توي خانواده هايي که بچه غيرمدرسه اي هم دارن قابل اجراست. ميشه به اون بچه کوچکتر هم گفت که در اين زمان بياد براش کتاب بخونيم يا نقاشي کنه يا در نهايت خوراکي بديم دستش بخوره. خلاصه اين جور کارها انگار که برديمش توي يه کتابخونه و بايد آروم باشه. توي کتابخونه که نميشه توپ بازي کرد يا داد وفرياد کرد.
اگه دلش خواست مي تونه تکليف ننويسه ولي اجازه کار ديگه هم نداره مي تونه همين جوري بشينه مثل کتابخونه. اين زمان که تموم شد، بايد دفتر و کتابها جمع بشه. ديگه کسي اجازه درس خوندن نداره چون همه مي خوان کارهاي ديگه انجام بدن. مي گفتن در اين راهکار بيشتر از اين که شما بهشون بگين درس بخون، مي گين درس نخون. فردا هم اگه رفت مدرسه و تکليفاشو انجام نداده بود، مسووليتش با خودشه.
مي گفتن بايد جدي باشين در انجام اين راهکار و اگه شروعش کردين بايد تا آخرش برين. بعد از يه مدت بچه ياد مي گيره که خودش مسوول کارهاي خودش باشه، نظم رو ياد مي گيره، مي فهمه که براي انجام کارهاش يه زمان باز در اختيار نداره.
سلام زينب خانم
ديدم همه براتون راهکار پيشنهاد دادن. حالا منم يه چيزي بگم.
چند روز پيش آقاي دکتر احمدي در همين مورد صحبت مي کردن و راهکار تبديل خانه به کتابخانه رو توضيح دادن. به اين صورت که يه بازه زماني مشخصي رو در برنامه خانواده در نظر بگيرين که در اين ساعت فقط زمان مطالعه است. هيچ سروصدايي نبايد توي خانه باشد حتي تلفن قطع. همه مشغول مطالعه. مثل به کتابخونه. کسي حق کار ديگه نداره. در صورت نياز بايد خيلي آروم صحبت کنين. بچه حق نداره کار ديگه انجام بده.
واي
برعکس من و پسرم
خيلي کم خوابه و خوابش سبکه...مثل خودمه البته...ولي واقعا گاهي از اينکه کم مي خوابه ناراحت مي شم
از خدا خواستم بزرگ شد همينطوري بمونه
نه اينکه اون موقعي که وقت کار و تلاش و درس و....پر خواب بشه زبونم لاااااااال
سلام
خوب شب هايي که مشقش مونده نگذار مسجد بره!
بعد از ناهار يه کتاب بگير دستت بشين به مطالعه ، اونم بشينه پيشت مشق بنويسه! به حسام هم دفتر و قلم بده
از پدرش بخواه که بعد از ظهر -هر روز- سر ساعتي که بايد تکليف بنويسه تماس بگيره ، باهاش حرف بزنه، پرس و جو کنه...خلاصه بفهمه برا باباش مهمه س ساعت نوشتن!
زياد نگذار بخوابه....يک ساعت بسه براش خوب...
نگران نباش
امسال سال خوبيه ، مستقل ميشه
يه کم صبر کن و جدي باش البته و مهربون---که هستي----
يادمه تو يه کتاب تربيتي خوندم که بذاريد بچه ها عواقب سوئ اشتباهاتشون رو به عينه ببينن و بعد از ديدن اونوقت شما مسئوليت هيچ کدوم از عواقب رو قبول نکنيد.
همين آقا يوسف گل فردا ک(يعني امروز مثلا) که بره سر کلاس بدون تکليف و توبيخ بشه يا خجالت بکشه دفعه بعد ديگه منتظر تذکرات شما نميشه. يا نه دو بار که اينطوري بشه و شما هم حاضر نباشي کمکش کني مسئوليت پذير ميشه به نظرم!(شايد هم اينا ماله تو کتابهاست نميدونم)
ولي تجربه کن به ما هم بگو
عزيزم چه n راهي سختي واقعا !
ولي منم موافق درس عبرتم
الـــــــهي!
طفلک مامانا. چقدر دلسوزي مي کنن و بچه ها هم طبق معمول بازيگوشي.
اگه بگم خودت مشقاشو بنويس هم که ضايعه! پس بذار خودش سر کلاس از معلم خجالت بکشه. بهتر نيست؟
ووووي!!
چقد سخته مادر بودن.نه؟!؟اصن کاري به کارش نداشته باشين تا براش درس عبرت بشه:ديي