تعريف از خود نباشد من هم همين جوري هستم.
خسته مي آيم ولي بازي با بچه و پارک بردن بچه و شام پختن و تميز کاري و تلوزيون ديدن و کتاب خواني و گوش فرا دادن به صحبت هاي همسر و مهماني و خريد و... همش سر جاي خودشه.
تازه خيلي هاش هم بچه به بغل انجام ميشود.
آخي دلم خنک شد کلي از خودم تعريفيدم
جانا سخن از زبان ما مي گويي!
خيلي وقتا به اين فكرمي كنم كه چرا اين قدر كم ظرفيتم در مقايسه با جناب اميركبير؟!
سلام زينب بانوآخي
چه خوب و دلنشين
خدا حفظشون کنه
اين سادات خانوم پاييني راست يم گن
صدقه بگذار مادر
بتتتترکه چشم حسود. اون اسفندا رو بيار ببينم.
اِ وا خواهر نميگي يه موقع يکي چشِ ديدن نداشته باشه ، اين همه تعريف؟؟